محرم که میشد روی زمین بند نبودیم. اسبی انگار ما را برمیداشت و میبرد تا ظهر عاشورا هر جاخواست پیادهمان کند. اسبی که سفید باید باشد با یال خونین آنطور که میگفتند. امامزاده با شکوهتر میشد. مردها احترام برانگیزتر میشدند وما مردتر میشدیم درجدال برای برداشتن علمهای سنگین و حسرت از ناتوانی برداشتن بیرق. حوالی دو -سه نیمه شب که دستهی محلهی پاقلعه وارد خانه عبد المولی میشد و سینه زنی خاتمه مییافت شیطنتی در وجود من و غلام بیدار میشد که نمیدانم چرا...؟ میرفتیم توی ساباتهای تاریک یا پشت برکهی محله قایم میشدیم ـمنتظر پیرمردهای خستهی عزادار سیدالشهدا-همین که میرسیدند میپریدیم جلوشان و زهرهشان را میترکاندیم بعد هم پیش از آنکه فحشهای چارواداری شان را بشنویم مثل جن فرار میکردیم. بعد از چند شب هر دو متوجه شدیم این روش دیگر جواب نمیدهد. نقشهای کشیدم و قرار شد اجرایش کنیم. در محلهی ما کوچهی بنبست باریک و بلندی بود که در انتهایش خانهی مخروبهای با دری شکسته قرار داشت. اهالی معتقد بودند آن خانه جنی است. پیرزنی ماهی یک بار به آن مخروبه سر میزد. پیرزن صورتش پیچیده بود. با کسی سخن نمیگفت. فقط میرفت توی خانه نیم ساعتی بعد هم راهش را میگرفت و میرفت. یک بار که توپمان افتاده بود توی خانه رفتم دیدم خانه پر از گربه است گربههای جوراجور همه جا بودند حتی وسط حوض شکستهی حیاط.شب که میشد کوچه موصوف وهمی داشت که نگو. اگر از آن جا میگذشتی و تصادفاسرت را برمیگرداندی برق دهها چشم گربه را در تاریکی میدیدی. بی گمان در آن شبها ی تاریک حتی مردها هم دلشوره ميگرفتند با دیدن آن صحنه. این سابقه مر ا بر آن داشت که از غلام بخواهم یک باربرای استقبال از پیرمردها برویم توی کوچه قایم شویم. نیمه شب یکی از شبهای دهه ی اول محرم پس از ختم سینه زنی با ترس رفتیم توی کوچه. دو متر ی داخل شدیم. دست یکدیگر را گرفته بودیم و به شدت میترسیدیم. دم پایی هامان را در آوردیم و توی دستمان کردیم. نقشه این بود که به محض نزدیک شدن طعمه از کوچه بیرون بپریم و بدون هیچ سرو صدایی در جهت مخالف آنها بدویم. آمدند و پریدیم بیرون وبی اعتنا به آنها بدون هیچ سر و صدایی به سرعت دویدیم. بیچاره پیرمردها هر کدام از طرفی پا به فرار گذاشتند. صدای" بابام بابام"ی شنیدم که صبح معلوم شد حاج ممد زمین خوردهاند و صدای دیگری که می گفت جن نبودند" پتور "بودند پای شان را دیدم مثل پای آدمی زاد نبود .......خدا از سر تقصیرات ما بگذرد.